معشوقـــــــــــــه ای پیـــــــــــدا کـــــــــــرده ام به نـــــــــــام روزگــــــــــــار !!!!
ایــــــــــــن روزهــــــــــــا سخـــــــــــت مرا درآغــــــــــــوش خــــــــــویش
به بـــــــــــازی گــــــــــــرفته اســـــــــــت !!!
دلتنگی هایت را در آغوش بگیر و بخواب …
هیچکس آشفتگی ات را شانه نخواهد زد …
این جمع پر از تنهاییست .
هنوز هم وقتی باران می آید تنم را به قطرات باران می سپارم می گویند باران رساناست شاید دستهای من را هم به دستهای تو برساند
گاهی دست " خـــودم " را می گیرم،می برم هوا خوری
" یــاد " تو هم که همه جا با من است
" تنــهایــی " هم که پا به پایم میدود...
میبینی؟
وقتی که نیستی هم جمعمان جمع است...
سکوت می کنیم....
به یاد تمام "دوستت دارم" هایی که در گلو ماند !
سکوت می کنیم...
به احترام تمام خاطراتی که درودیوار زندگی را آذین بسته اند !
سکوت می کنیم...
برای لحظه ای بیشتر باهم بودنمان . . . .
و سکوت انگار سخت ترین کار ِ دنیاست !
سکوت می کنیم !
آخ !
دیدی چه شد ؟
من با همین کلمات سکوتم را شکستم....
بعضی ها گریه نمی کنند !
اما
از چشم هایشان معلوم است ؛
که اشکی به بزرگی یک سکوت ،
گوشه ی چشمشان به کمین نشسته. . .
بعضي وقتا مجبوري تو فضاي بغضت بخندي . . .
دلت بگيره ولي دلگيري نکني . . .
شاکي بشي ولي شکايت نکني . . .
گريه کني اما نذاري اشکات پيدا شن . . .
خيلي چيزارو ببيني ولي نديدش بگيري . . .
خيلي حرفارو بشنوي ولي نشنيده بگيري !
خيلي ها دلتو بشکنن و تو فقط سکوت کني . . .
با دیدگانی تار ... می نویسم ... برای تو و برای دل !
دل !....این دل تنگ و تنها ... امروز تنهاتر از هر زمان دیگری هستم.....
تو هستی ! .... در تار و پود لحظاتم.... اما ...
اما.....سهم من از این دنیای رنگی همیشه تنهایی بوده ....
چشمانم را از من مگیر...بگذار تا جان دارم برای تو بنویسم... برای تو و از تو ! ....تویی که مهربانترینی...
خدایا !..........دریاب حال مرا که....از وصف حالم عاجزم....و خسته....
دریاب مرا ! این بنده ی سراسر بغض و حسرت را....
صبر !....صبر را به من هدیه کن !
خدایا !...بگذار دست یابم به هر آنچه که دلم با او آرام میگیرد ...و مگذار ! تو را قسم به خداییت مگذار گناه کنم....
خدایا ! مواظبم باش ! مواظب این روح بی قرار و تنهایم باش !
خدای مهربانم ای بی کران نازنین !...عاشقم بر تو و هر آنچه که به من هدیه می کنی !
بهترین ها را به قلب بی قرار و تنهایم هدیه کن ...ای قدرتمند بی نهایت کریم.
دوستت دارم ای مهربان ...تو را سپاس برای همه ی رحمت هایت ...
با من بمان....خدا....با من که تنها تو نگهدار منی ! به تو و محبت و مهر و هدایتت نیازی مبرم و عمیق دارم..
دل آدم چه زود خر میشه!
با یک "دلخوشی"
با یک " هستم "
با یک " نترس "
با یک " نوازش "
و چه راحت خرد میشه
با یک نگاه "متفاوت "
با یک حرف " نامتعارف "
تـ ـو بـ ـرو…
مـ ـن هم برای اینکـ ـه راحـ ـت تربروی…
می گویـ ـم : برو “خیـ ـالی نیسـ ـت “
امـ ـا…
کیسـ ـت که ندانـ ـد…
بی تـ ـو…
تنهـ ــا چیـ ـزی کـ ــه هسـ ـت…
“خیـ ـال توسـ ـت” …
بَعضــے وقتــا سُڪـوت میڪُنــے
چُوסּ اینقـבر رَنجیـבے
ڪــہ نمـے خواے حَرفـے بزنـے . . .
بَعضـــے وقتــــا سُڪــوت میڪنـے
چُوסּ واقعـاً حَرفـے واســہ گـُفتن
نـَבارے . . .
گاه سُڪـــوت یــہ اعتراضــہ . . .
گــاهـے هم انتظــار . . .
اما بیشتر وقتــــا سُڪـــوت
واســہ اینــہ ڪہ هیـچ ڪلمــہ اے نمـے تونــہ
غمـے رو ڪــہ تو وجوבت
בارے،توصیف ڪنــہ..
دیشب باز دلم تنگ تو شد
دیشب باز گریه کردم
دیشب باز شیرین تر از شیرین در عشق بودم، و دیوانه تر از فرهاد در فراق
دیشب باز مجنون لبخند تو شدم و لیلای نگاهت
دیشب همه افسانه های عاشقی در من تبلور یافت
دیشب باز نقاشی کشیدم
نقاشی بودنت را
زیبا بود
نقاشی رفتنت را
تلخ بود
دیشب باز دلم را قربانی کردم
قربانی رؤیای تو
چقدر شیرین است رؤیای تو...
چرا فکر می کنی چون دختری
باید همیشه غمگین باشی؟ شکست خورده باشی؟!
عزیز من!
یاد بگیر که تو دختری!
یاد بگیر تو کلاس بذاری! تو ناز کنی !
اون خیلی بیجا می کنه تورو ناراحت کنه!
...
خیلی بیخود می کنه اشکتو دراره!
اصلا برا چی به یه موجود مذکر اجازه می دی شادی زندگیتو ازت بگیره؟!
این اسمش عشق نیست به خدا!
خودتو گول نزن!
کسی که عاشق توا،
هرگز نمی تونه غمتو ببینه!
چه برسه به اینکه خودش عامل غمت باشه!!
دختر باش!
دخترونه ناز کن!
دخترونه فکر کن!
دخترونه احساس کن!
دخترونه استدلال کن!
دخترونه زندگی کن!
اما بدون غم رو به اشتباه توی فرهنگ دخترونه ی تو جا دادن!
عاشق شو، که زندگی کنی!
یک عمر، زندگی کنی!
اما حواست باشه،
با حسای الکی که این روزا به عشق تعبیر می شه،
به زندگیت کوچکترین خدشه ای وارد نکنی....
دختر باش، و افتخار کن که دختری
دل خسته ام
از خانه اي، که خانه من نيست
دل خسته ام
از سنگ قبري که نمرده، برايم تراشيده اند
دل خسته ام
از رهگذراني که تنم را لمس نميکنن
مبادا...
جنون انديشه ام خونين باشد
خوبم...باور کنيد...
اشکها را ريخته ام...غصه ها را خورده ام...
نبودنها را شمرده ام...
اين روزها که ميگذرد خالی ام...
خالی از خشم،نفرت،دلتنگی ...و حتی از عشق...
خالی ام از احساس...
به شانهام میزنی که تنهاییم را تکانده باشی،
به چه دل خوش کردهایی؟ تکاندن برف از شانههای آدم برفی؟
سعی کن تنها باشی: زیرا تنها بدنیا آمده ای و تنها از دنیا خواهی رفت. بگذار عظمت عشق را درک نکنی: زیرا آنقدر عظیم است که تو را نابود خواهد کرد. بگذار خانه ی عشقت خالی از وجود باشد: زیرا اگر عشقی در آن منزل کند به ویرانه های آن هم رحم نخواهد کرد. اما اگر عاشق شدی: سعی کن تنها یک نفر را دوست داشته باشی
عادت ندارم درد دلم را ،
به همـه کس بگویم ..! ! !
پس خاکش میکنم زیر چهره ی خندانم... ،
تا همه فکر کنند
نه دردی دارم و نه قلبـی
کاش یکی پیدا میشد که وقتی میدید گلوت ابر داره و چشمات بارون ،
به جای اینکه بپرسه “چته ؟ چی شده ؟” ؛
بغلت کنه و بگه “گریه کن” ...
بزرگتر که شدیم مدادهایمان هم تکامل یافتند
تبدیل به خودکارهایی بی رحم شدند
تا یادمان بدهند که هر اشتباهی پاک شدنی نیست!
اکنون اینجایم با پاک کنی یادگار از کودکی
میخواهم پاک کنم این مشق کهنه ی اشتباه را !
ولی نمیتوانم ...
چه خوش خیال بودم
که همیشه فکر می کردم در قلب تو محکومم
به حبس ابد!!
به یکباره جا خوردم
وقتی زندانبان به یکباره بر سرم فریاد زد
هی
تو….
آزادی!
و صدای گام های غریبه ای که به سلول من می آمد. . .
چه خیال شیرینی بود
آنقــدر مــــرا سرد کـــرد ؛
از خــــودش ... از عشـــق
کــه حـــالا بــه جـــای دلبستن ، یــــخ بستــه ام!
آهــــای !!! روی احســاســم پــا نگذاریــد
لیـــز می خوریــد . . .
من در آستان چشمان تو
دلم را و تمام دلم را باختم
بی آنکه تو بدانی وچه حقیرانه و مبهوت
به چشمانت خیره شدم شاید راز نگاه گنگم
را بفهمی اما افسوس...
حای که گاه گاهی فرسنگ ها از من دور می شوی
چه ملتمسانه
دیدارت را آرزو می کنم
ای کاش جمله زیبای دوستت دارم
بی هیچ غرضی بر زبان ها جاری بود
ای کاش از گفتن دوستت دارم،
از ترس سوءتفاهم ها و غلط اندیشی ها باز نمی ایستادیم،
ای کاش محبت را بی هیچ چشمداشتی
حتی چشم داشت محبت،
به او که دوستش داریم هدیه میدادیم
ای کاش،
جمله دوستت دارم
را به هوس آلوده نمیکردیم......
ای کاش
خدایـا خیلی هـا دلمو شکسـتن
دیگـه تحـمل نـدارم
شب بـیا باهـم بریم سراغشون، مـن نشونت میدم
تــو ببخـشـشون
روزهای تعطیل سخت تر میگذرد...
چون میدانم وقت داری به من بیندیشی...
اما...
نمی اندیشی
گفتم خدایا دلگیرم
گفت: حتی از من؟
گفتم خدایادلم را ربوده اند
گفت: پیش از من؟
گفتم خدایا دوری ازمن
گفت: تو یا من؟
گفتم خدایا تنهاترینم
گفت: بیشتر از من؟
گفتم خدایا اینقدرنگو من
گفت: من تو ام تو من!
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
خدا را دوست بدار....
حداقلش این است که یکی را دوست داری
که روزی به او می رسی . . .
گاهی دلت میخواد همه بغضهات از توی نگاهت خونده بشن...
میدونی که جسارت گفتن کلمه ها رو نداری...
اما یه نگاه گنگ تحویل میگیری یا جمله ای مثل: چیزی شده؟؟!!!
اونجاست که بغضت رو با لیوان سکوت سر میکشی و با لبخندی سرد میگی: نه،هیچی ...
نسلی هستیم که حالمون دیگه پرسیدن نداره …
چون ما دچار خود سانسوری شدیم ؛ و مجبوریم بگیم که :
خوبیم !
خیلی هم خوبیم …
اما ….
تو عاقل باش و باور نکن … !!!
ϰ-†нêmê§ |